من ، دهقان فداکاری شده ام ، که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت
و تو ، قطاری که چشم دیدن مرا ندارد . .
گاهی وقتا دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد
که بیاد تو تنهاییم … و من اجازه ندم !
و اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد تو و آروم بغلم کنه و بگه
مگه من مردم که تنها بمونی!
صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم ، مال تو هستم .
در دهکده ی تو خبر از بوی ریا نیست / چون نیست ریا ، هیچکس انگشت نما نیست
ما طالب مهریم و دل از عاطفه لبریز / دل صافتر از تو به خدا هیچ کجا نیست .
همیشه همه توی بن بست زندگی برمیگردن سراغ عشق اولشون
اما چه سخته اون روزی که عشق اولت رفته باشه سراغ عشق اولش.
آدرس خدا را بد داده اند !
خدا در مکه و مدینه نیست
خدا در قلب تپنده آنانی است که مهر می ورزند
خدایا ، ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ که ﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ هیچگاه ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯿﮕﺮﺩﻧﺪ !
.
خوشحالم که هنوز معمای سبز رودخانه از دور برایم حل نشده است! آری از شوق به هوا میپرم و خوب میدانم سالهاست که مرده ام استاد حسین پناهی
نشسته ایم و داریم با هم نقطه بازی میکنیم…!
خودم و دلم را میگویم…!
زبان نفهم،نمیفهمد قواعد بازی را…!
تمام خانه ها را با اسم تو پر میکند…!
آدم گاهی میخواهد حرف بزند اما نمیداند با چه کسی
پس لال می شود ، خفه می شود
وقتی که هرکه هست نمیفهمدت و هرکه “میفهمدت” نیست !