یه غریبه با من تو این خونست که به تو خیلی شباهت داره
پیرهنی که تنشه مال توئه جای تو گوشی رو بر میداره
همون آهنگی رو که دوست داشتی با خودش تو خلوتش میخونه
ولی با من سرده با اینکه همه چیزو راجبم میدونه
این نمیتونه تو باشی مگه نه؟ خالی از تو فقط جسم توئه
هر جا که هستی منو میشنوی بگو این سایه هم اسم توئه
منو میبوسه و بی تفاوته، باورم نمیشه اینه سهمم
دیگه انگار بین ما چیزی نیست وقتی لمسم میکنه میفهمم
اولین بار بهش شک کردم وقتی دیدم که دروغم میگه
وقتی دیدم که به سمتش میرم از نگاش گرم نمیشم دیگه
یه غریبه که صداش مثل توئه ولی حرفاش مثله حرفای تو نیست
وقتی میشینه کنارم انگار دوست دارم بگم نشین جای تو نیست
این نمیتـــــــــــــــــــــــــونه تو باشی ….
مــــــرامتو عشقه رفیق چشمامو گـــر یه کر کبود
بی معرفت شــدی ولی جواب خوبـــی ایـــن نبود
جواب کارت با خـــــــــدا فقط خــــــــــدا فقط همین
جونــــمو ازم گـــــــــرفت عشــــــقمو دیـــدم باهاش
اونــــــــکه جونشو میداد بهــــم مـــــــیگفت داداش.
چشمه که خشکید،
چشمه از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد
و به هوا رفت،
و آتش، کویر را تافت
و در خود گداخت
و از زمین آتش روئید
و از آسمان بارید.
...
mth
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای
از آسمان فاصله نازل نمیشود.
...
mth
کسی که بیشتر از همه دوسِت داره
بدون دلیل شایـــد هر روز باهات دعواش بشه !!
امّا وقتی که ناراحتی ،
با “همه ی دنــیــا” می جـنگه تا به ناراحـتــیت پایان بده
پس قدرشو بدون تا دیر نشده !!!
طعم سیب میدهد لب هایش و من گناهکارترین حوّای زمینم
بهشت همینجاست ، در آغوش تو با لب های ممنوعه ات . . .
بی تو عشق بی معناست ، می دانی ؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی ؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی ؟
دلم برای سادگی ام میسوزد وقتی دستانت را برایم مشت میکنی و میپرسی: گل یا پوچ ؟
در دلم میگویم : دستهای تو . . .
من ، دهقان فداکاری شده ام ، که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت
و تو ، قطاری که چشم دیدن مرا ندارد . .
در دهکده ی تو خبر از بوی ریا نیست / چون نیست ریا ، هیچکس انگشت نما نیست
ما طالب مهریم و دل از عاطفه لبریز / دل صافتر از تو به خدا هیچ کجا نیست .
همیشه همه توی بن بست زندگی برمیگردن سراغ عشق اولشون
اما چه سخته اون روزی که عشق اولت رفته باشه سراغ عشق اولش.
چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی
یکی که بهش اعتماد داری
بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه
از دلتنگی هات براش میگی
آروم میشه
آروم میشی
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه.
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه
بدی هاش یادت میره
نامردیش یادت میره
بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره
وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره
فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!
بی خیال تمام هیاهوی اطراف
بر ساحل زندگی قدم می زنم
بی خیال فکر تو
دنیای خود را نقاشی می کنم
بی خیال تمام آنچه باید باشد
نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم
بی خیال همه رفت ها
به داشته های خود دل می بندم
اما
بگذار قدم بزنم...