چگونه میتوانم فراموش کنم ، اینهمه عشق و محبت را ، چگونه میتوانم فراموش کنم طعم بوسه هایت را ، آن آغوش گرمت را ، که وقتی مرا در میان خودت میگیری انگار همه ی دنیا در وجودم جا گرفته.
زندگی را
دوست دارم به شرط آن که:
(ز)آن زندان نباشد
(ن)آن ندامت نباشد
(د)آن در ماندگی نباشد
(گ)آن گورستان نباشد
(ی)آن یاس نباشد
خدایا کـمـک کن
دیرتر برنجیم،
زودتر ببخشیم،
کمتر قضاوت کنیم،
و بیشتر فرصت بدهیم...
الهـــــــــــــــــــــی آمیـــــــــــــــــــــــــــــن...
عشق آمد و شد چونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست.
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد
به مادرم…
که مهرش تا ابد در دلم جای دارد.
تو بهترین گل، میان شهر گلهایی
تو رنگ آفتابی،
شب که می رسد، مثل ستاره،
گوئیا مهتابی
تکرار شو شاید ما سهم هم باشیم
شاید به جرم عشق ما متهم باشیم
باز در حضور تو آشفته خویشم
در سفره عشقت درویش درویشم. . .
گـفـتـه بـودی قـایـقـی خـواهـم سـاخـت
قـایـقـت جـا دارد؟
مـن هـم از هـمـهـمـه اهـل زمـیـن دلـگـیـرم
کسی که بیشتر از همه دوسِت داره
بدون دلیل شایـــد هر روز باهات دعواش بشه !!
امّا وقتی که ناراحتی ،
با “همه ی دنــیــا” می جـنگه تا به ناراحـتــیت پایان بده
پس قدرشو بدون تا دیر نشده !!!
وقتی که اشک هایم بی اختیار سرازیر میشوند و دلم میگیرد ،
هیچ چیز مانند تکیه دادن به شانه های تو آرامم نمیکند .
با حس عجیبی ، با حال غریبی دلم تنگته
پر ازعشق و عادت، بدون حسادت دلم تنگته
گله بی گلایه، بدون کنایه دلم تنگته
پر از فکر رنگی، یه جور قشنگی دلم تنگته
تو جایی که هیچکی واسه هیچکی نیست و همه دل پریشون
دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمیشن
دلم تنگه تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن
یه شب شد هزار شب که خاموش و خوابند چراغهای روشن
منه دل شکسته، با این فکر خسته دلم تنگته
با چشمایِ نمناک تر و ابری و پاک،دلم تنگته
ببین که چه ساده،بدون اراده، دلم تنگته
مثل این ترانه، چقدر عاشقانه دلم تنگته
یه شب شد هزار شب، که دل غنچه یِ ماه قرار بوده واشه
تو نیستی که دنیا به سازم نرقصه به کامم نباشه
چقدر منتظرشم که شاید از این عشق سراغی بگیری
کجا کی کدوم روز، منو با تمام دلت میپذیری
منه دل شکسته، با این فکر خسته دلم تنگته
با چشمایِ نمناک تر و ابری و پاک، دلم تنگته
ببین که چه ساده، بدون اراده، دلم تنگته
مثل این ترانه، چقدر عاشقانه دلم تنگته.
در کناری از خانه ما
اتاقیست سرد و آبی
تخت و گیتار کهنه ی من
عکس یک زن به دیواری
زنی زیباروی و خندان
یار من بود او دورانی
کنون من ماندم و من
گیتاری و سیگار و تنهایی
عشق من رفت به تن خاک
طعم شب نیست جز بیداری
هی عکس خندان بشنو از من
خواهمت دید روزگاری
دیگرم نیست نای ماندن
پایان آواز، آغاز رفتن
چاقویی پنهان ته گنجه
دستای سردم
رگ های سبزم.
بیزارم از اینکه اسم هرزگی هایت را آزادی
و اسم نگرانی هایم را گیر میگذاری
و برای بی تفاوتی هایت ، اعتماد را بهانه می آوری…
خدایا…
دهانم را بو کن…
ببین، بوی سیب نمیدهد!
من هیچ وقت حوایی نداشتم که برایم سیب بچیند!
میدانی یک آدم بدون حوایش چقدر تنها میشود؟!
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی؟!
میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟!
میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟! نمیدانی!
تو که حوا نداشته ای هیچ وقت!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را، این آدم را ببر پیش خودت…
خسته ام از زندگی…
دهانم را بو کن…!
ببین بوی سیب نمیدهد…
دل، دل، دل دیوونه کی قدر تورو میدونه؟ عشق نیست… حال تو ویرونه
اون که تو دلم جاشه با عشقی که تو چشماشه ای کاش… مال من باشه
این دل مال تو بود اما از تو چه سود وای از رفتن تو… از دنیای حسود
از دنیای حسود …
عاشقم، تماشا کن …مرا گاهی تا دلت شاید… سوی من آید… اگر خواهی
تا عشق آید به همراهی …
تا عشق آید به همراهی …
...
mth